سلام...سلام...
سلام عزیز دلم...نفسم...عشقم...همه ی زندگیم.. سلام دوستان مهربان و گلم... وای چقدر حرف دارم از کجا بگم...چی بگم...نمی دونم...همچنان بی اینترنتیم و واقعا بد دردیه.خیلی دلم واسه دوستای گلم و نی نی های نازشون تنگ شده.واسه از بردیا گفتن هم که دیگه نگین....انارم...انار شیرینم توی خونه ی جدید همه ی کاراشو خودش انجام میده.صبح زود بیدار میشه .خودش جیش میکنه و مسواک میزنه و صورتشو میشوره.برای بیرون رفتن هم خودش لباساشو میپوشه و آماده میشه.یه دوست جدید هم پیدا کرده به اسم آقا علیرضا که تقریبا همسنشه و همسایه روبه رو مون و توی طبقه خودمونن.که کلی با هم دوستن و بازی میکنن....من الان خونه ی عمه عاطفه ام و وقت برای مفصل نوشتن ندارم.بازم میام....